۱۳۸۸ مهر ۲۹, چهارشنبه

آخرین وصیت

قال رسول الله - صلی الله علیه و آله -: «إنی تارک فیکم الثقلین، ما إن تمسّکتم بهما لن تضلوا، کتاب الله و عترتی اهل بیتی، و إنهما لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض، فانظروا کیف تخلفونّی فیهما».
فرستاده ی خدا - که درود خدا بر او خاندانش باد - فرمود: «من از میان شما می روم، دو چیز گرانبها در میانتان هست، اگر به آن دو چنگ زنید، گمراه نمی شوید، کتاب خدا و عترتم، خاندانم. و این دو به هیچ وجه از هم جدا نمی شوند تا بر من در کنار حوض وارد شوند. پس بنگرید که پس از من با این دو چه می کنید!»

***
این حدیث را از کتاب «الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد»، نوشته ی شیخ مفید، جلد یکم صفحه ی 233 نقل کرده ام. محمد بن محمد بن نعمان، معروف به شیخ مفید، در قرن چهارم و پنجم هجری می زیسته و این کتاب را در اواخر قرن چهارم نوشته. او در زمان خود یگانه مرجع شیعه و سرآمد دانشمندان آن عصر بود. از اساتید مشهور او شیخ صدوق است که خود از محدثان و فقیهان بزرگ شیعه است. شیخ مفید شاگردان بزرگی تربیت کرده که از جمله ی آنها شیخ طوسی (موسس حوزه ی نجف)، سید مرتضی علم الهدی و سید رضی(نویسنده نهج البلاغه) را می توان برشمرد. دوست و دشمن به فضل و علم او اعتراف دارند و در تشییع جنازه اش در بغداد، صدهزار نفر از شیعه و سنی شرکت داشتند. این روایت، که با عنوان «ثقلین» شناخته می شود، در میان مسلمانان مشهور است و با تفاوت اندکی در بیان، در کتاب های حدیثی شیعه و سنی روایت شده و در صدور آن از پیامبر(ص) تردیدی نیست.

***
کتاب خدا و خاندان پیامبر(ص)، در عین اینکه دو چیز هستند، با هم اتحاد دارند. یکی ثقل اکبر است و وزنه ی سنگین تر، کلیات دین را بیان می کند و خطوط اصلی را نشان می دهد. دیگری ثقل اصغر است، شارح کتاب خدا و تبیین کننده ی جزئیات و احکام. اما مسأله به اینجا ختم نمی شود. هدایت در گروی این است که به هردو، با هم و در کنار هم توجه شود. «تمسّکتم» از ریشه ی «مسک»، به معنای چنگ زدن، درآویختن و پناه بردن است. نه این گونه که امروز ما با قرآن و عترت می کنیم. سالی یک بار، در رمضان سراغ کتاب خدا می رویم و گاه در تعزیه و ختم هایمان! هر از گاهی هم سراغ اهل بیت(س)، آن هم برای حاجت گرفتن و استخوان سبک کردن! اینها تمسک نیست. تمسک، کار آن مضطری است که در حال سقوط، به ریسمانی چنگ می زند تا نجات یابد. سقوط همیشه بد نیست. گاهی اضطراری باید، تا طعم تمسک را بچشیم. که تا آخر راه، با این آخرین وصیت محمد - صلی الله علیه و آله - همراه باشیم.

۱۳۸۸ مهر ۲۶, یکشنبه

...

«آب دریا را اگر نتوان کشید/ هم به قدر تشنگی باید چشید!»
اینجا قصد ندارم چندان از خودم بگویم. از خودمان گفتن ها و نوشتن ها، ما را رسانده به اینجائی که رسانده! مَثل ما، مثل جمعی است گرفتار زمین، که درباره ی مهتاب جدل و بحث می کنیم و بر سر و صورت می زنیم، حال آنکه ماه در آسمان شب می درخشد و کافی است کمی سرمان را بلند کنیم و «گاهی به آسمان نگاه کنیم».
بعضی از دوستان می گویند: فضای وبلاگ ها چندان جدی نیست. یا اینکه مخاطب خاص خودش را دارد. یا این مباحث نباید در فضای سایبر مطرح شود. من برای همه ی این ها و غیر این ها پاسخ دارم. اما بنایم را می گذارم بر ترک جدل. امیدوارم کسانی که تشنه ی «حقیقت» اند، جرعه نوش این چشمه که از آن من هم نیست، بشوند و بمانند.
زیاده عرضی نسیت/ یا علی مدد!