۱۳۸۸ مهر ۲۶, یکشنبه

...

«آب دریا را اگر نتوان کشید/ هم به قدر تشنگی باید چشید!»
اینجا قصد ندارم چندان از خودم بگویم. از خودمان گفتن ها و نوشتن ها، ما را رسانده به اینجائی که رسانده! مَثل ما، مثل جمعی است گرفتار زمین، که درباره ی مهتاب جدل و بحث می کنیم و بر سر و صورت می زنیم، حال آنکه ماه در آسمان شب می درخشد و کافی است کمی سرمان را بلند کنیم و «گاهی به آسمان نگاه کنیم».
بعضی از دوستان می گویند: فضای وبلاگ ها چندان جدی نیست. یا اینکه مخاطب خاص خودش را دارد. یا این مباحث نباید در فضای سایبر مطرح شود. من برای همه ی این ها و غیر این ها پاسخ دارم. اما بنایم را می گذارم بر ترک جدل. امیدوارم کسانی که تشنه ی «حقیقت» اند، جرعه نوش این چشمه که از آن من هم نیست، بشوند و بمانند.
زیاده عرضی نسیت/ یا علی مدد!

۱ نظر:

ناشناس گفت...

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند/ واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند...